سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ثمره حکمت، رستگاری است . [امام علی علیه السلام]

صالح5

روزی روز گاری در دهکده ای  دور پسری با ما درش زند گی می کرد و با آن که بسیا رکار می کردند اما فقیر بو دند  بعد ا ز مدتی ماد ر پسرک به خاطر کا ر بسیار بیمار شد و دربستر افتاد و حکیم ا ز ا و نا امید شد . اما به پسرک گفت که گیاهی د ر ته در یا  و جود دارد ود ر آن جا می روید که داروی درد ما د رت است اگر بتوانی آن گیاه را از ته در یا به دست آ وری مادرت خوب می شود. فردای آن روز پسرسفره نانی با یک سطل کو چک 

برداشت وبه کنار در یا رفت و با سطل کو چکش از د ر یا آب را بر می داشت ود ر طرفی دیگر می ریخت . یکی ا زماهی ها  که  بر روی آب مشغول بازی بود برای شاه ماهیها خبربردشاه ماهی ها بر روی آ ب آمد مد تی به پسرک نگاه کرد و رفت به نزد بقیه  ماهی ها و به آن ها دستور داد گیاهی که پسرک می خواهد را برایش ببرند . ماهی ها گفتند : چه نیازی به این کاراست ا و که نمی تواند آب د ر یا را خالی کند و در یای به این بزر گی را خشک نمایداما شاه ماهی ها گفت : چرا می تواند من در چشم های او تصمیم را دیدم .

                                                                            




آفرین شهمیان ::: پنج شنبه 88/9/26::: ساعت 9:59 عصر

باد و خورشید

روزی باد و خورشید در مورد این که کدامیک ا ز آنان قوی تر هستند با هم بحث داشتند .با د گفت : من ثابت می کنم که من قوی ترم . خو رشید می گفت من ثابت می کنم که من قوی ترم . پیر مردی ا ز وسط جاده عبور می کرد . باد گفت: آن پیر مرد را می بینی که پالتو پوشیده ؟ شرط می بندم که بتوانم پالتوی اورا سریع تر ا ز تو بیرون آورم . به این تر تیب خورشید در پشت یک ابر پنهان شد و باد شروع به وزیدن کرد وهر لحظه بیشتر بر شدتش ا فزوده می شد . اما هر چه باد قوی تر می شد پیر مرد پالتو را محکم تر به دور خود می پیچید .  بالاخره  باد  خسته  شد و دست  ا ز وزیدن  کشید و گفت :  دیگرنمی توانم حالا تو امتحان کن . خورشید از پشت  ابرها  بیرون  آمد و لبخندی  محبت آمیز 

نثار پیر مرد کرد . پیر مرد عرق روی پیشانی خود را پاک کرد و پالویش را از تن بیرون آورد . سپس خورشید به باد گفت : که ملایمت ومحبت همواره نیرومندترا زخشم و شدت عمل می کند .   




آفرین شهمیان ::: پنج شنبه 88/9/26::: ساعت 9:56 عصر

احسان          

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود . در روز گاران قدیم پادشاهی بود که 10 سگ داشت و از هر کسی که خشمگین می شد دستور می دا د که او را نزد سگ ها یش ببرند . سگ بانی بود که از سگ ها حمایت می کرد . روزی شاه به نگهبان سگ ها

 بد گمان شد  و دستور داد او را پیش سگ ها  ببرند . وقتی اورا پیش سگ ها بردند  شاه رفت  و فردای آن روز که باز گشت  با کمال تعجب دید که سگ ها  اصلا اذیتی به مرد نگهبان نکرده اند .  ا ز مرد نگهبان پرسید چرا سگ ها  تو را  اذیت  نکرده اند ؟

مرد نگهبان گفت :  محبتی  که من همیشه به سگ ها  نمو ده ام  و به  آن ها  آ ب و غذا داده ا م باعث شده که آن ها مرا دوست بدارند واذیت نکنند و آن سگ ها از تو با وفاترند .




آفرین شهمیان ::: پنج شنبه 88/9/26::: ساعت 9:50 عصر

آهوی زرنگ  

کفتاری آهویی را بر پشت خری دید . گفت : مرا بر ترک خویش سوا ر نمی کنی ؟ 

  آهو اورا سوا ر کرد . کفتار گفت : خرت چقد ر چابک است !

   کمی که رفتند گفت : خرمان چه چابک است !

  آهو گفت : پیش ا ز آن که بگویی خرم چه چابک است پیاده شو . من حریص تر از توهرگز ندیده ام .




آفرین شهمیان ::: پنج شنبه 88/9/26::: ساعت 9:47 عصر

6ظرف قیمتی

در زمان های قدیم دو پادشاه در نز دیک همد یگر زند گی می کردند روزی یکی ا ز آن ها ظرف قیمتی بسیار زیبایی را برای د و ستش فر ستاد این ظرف در کشور آن پادشاه  وجود نداشت و بسیار ا رزشمند و قیمتی بود ا ز این رو  برای شاه  مهم بود  و به خد متکا رانش سفارش کرد  که مر اقب ظرف باشند . و گفت : اگر ظرف از بین برود  مجازا ت  سختی خواهید شد . روزی یکی ا ز خد متکاران مشغول به کار بود که ظرف چینی ا ز دستش  بر 

زمین افتاد و شکست . پادشاه دستور دا د ا و  را به خاطر این  بی احتیاطی بکشند . مرد م شهرپیش مرد  دانایی که درآن شهرزند گی می کردرفتند وا زاو خواستند که شاه را ا ز تصمیمش منصرف کند . مرد دانا پیش شاه رفت  و ا ز او خواست  تا  مابقی  ظرف ها  را نشانش دهد . هنگامی که ظرف ها را آوردند مرد دانا همه ی آن ها را یک جا شکست و به شاه گفت: برای  آن که هر روز یک انسان را به  خاطر  یک ظرف به  قتل  برسانی همین یکبار مرا یک جا به قتل بر سان . پادشاه ابتدا بسیار خشمگین شد و دستور دا د تا مرد را زندانی کنند ولی وقتی خوب فکر کرد متو جه شد که در ابتدا اشتباه اول را خودش مر تکب شده است و می تواند ازدوستش خواهش کند که بازهم مثل ظرف ها را برایش بفرستد

 ولی به خاطر ظرفی که در نهایت شکستنی است مردم کشور ش را ناراحت نکند .




آفرین شهمیان ::: پنج شنبه 88/9/26::: ساعت 9:44 عصر

<      1   2   3   4   5   >>   >
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 34


بازدید دیروز: 12


کل بازدید :1357634
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
مدیر وبلاگ : آفرین شهمیان[296]
نویسندگان وبلاگ :
پ.قربانی[44]
م.نوربخش[0]
ف.عنایت[0]
م. صادقی[0]
الف. سورمه[0]

 
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<