نشانه های صادقین 1- ایمان به دین اسلام و عمل به آن 2- جهاد در راه خدا با جان ومال 3- مهاجرت در راه خدا انجام صادقانه امور جایگاه صادقین در کلام معصومین وقران امام صادق (ع): راستی را نخستین کسی که تصدیق می کند خدای عزوجل است.میزان الحکمه امام علی(ع):شیعه ما اگر به مرگ طبیعی هم بمیرد صدیق و شهید است زیرا امر ما (ولایت و امامت) را تصدیق کرده .میزان الحکمه قران : خداوند گفت : امروز (روز رستاخیز ) روزی است که راستی راستگویان به آنها سود می بخشد . سوره مائده آیه 119 سخنی از غزالی :بدان که کلمه راستی در 6 معنا به کار می رود :راستی در گفتار - در تصمیم -در به کار بستن تصمیم - در کردار و در تحقق بخشیدن در کلیه امور دینی بنابراین هر کس راستی را در همه این موارد دارا باشد صدیق است . |
( دلا امروز به می باید وضو کرد و هر نا ممکنی را آرزو کرد )
میلاد پیامبر رحمت نبی مکرم اسلام حضرت ختمی مرتبت (ص) و حضرت امام صادق(ع) مغز متفکر جهان شیعه را به عموم مسلمانان جهان تبریک و تهنیت می گوییم
نقاشی که گنجشک ها را گول می زد خود گول خورد
در زمان های قدیم در یو نان باستان نقاشی چیره دست زند گی می کرد . این نقاش یکی از تابلو هایش را بیرون کار گاه گذاشته بود . این تابلو منظره یک گلدان گل بسیار زیبا بود و آن قدر طبیعی بود که گنجشک ها اشتباه می کردند و به امید نشستن روی گل های
گلدان با شتاب و محکم به تابلو میخوردند وروی زمین می افتادند . مردم از دیدن این صحنه ناراحت می شدند از این رو پیش نقاش رفتند و تقاضا کردند تا بلورا ازجلوی درکارگاه بر دارد. اما نقا ش نه تنها تو جهی نکرد بلکه گفت : این تابلو یکی از شاهکارهای من است و همین که پرند گان نمی توانند مصنوعی بودن گل ها را تشخیص بد هند دلیل بر مهارت من می باشد . مردم پیش استاد نقاش رفتند و تقاضایشان را به استاد گفتنداستاد یک روز نقا ش جوان را دعوت کرد و او را در حیاط منز لش پذیرفت . نقا ش
جوان از دین گل ها به وجد آمد اما تعجب کرد که چرا استادش گل ها را با تورمشکی ظریف پو شانده لذا علت را پرسید . استاد گفت : این ها گل های ظریفی هستند و باید زیر تور باشند و تو هم اکنون برو و تور گل ها را بر دار . نقاش خواست چنین کند اما
متو جه شد که گلها و تور همه نقا شی هنر مندانه ایست ازاشتباهش شرمنده شد و درباز گشت تابلو ی خود را از جلو کار گاه بر داشت . اما این مو ضوع در همه ی یو نان پیچید که نقاشی که گنجشک ها را گول می زد خود گو ل خورد .
موش و شیخ بهایی
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود . در یکی از شب ها شیخ بهایی در کنا رچراغی نشسته بود و کتاب می خواند . ناگهان بچه موشی را دید که در کنار چراغ دائم جست و خیز می کند . برای این که بچه موش بیشتر از این مزاحم مطالعه اش نشود سبدحصیری را روی آن گذاشت . بچه موش هر چه تلا ش کرد نتوانست خارج شود . مدتی گذشت پس از آن شیخ دید موش بزر گتری به طرف آن ها می آید حدس زد که باید موش مادر باشد بنابراین با خود گفت : سبد را بر نمی دارم تا ببینم موش ماد ر چه می کند ؟ موش مادر تا مد ت ها دور سبد چر خید و گاه خود را محکم به سبد می زد اما زمانی که از نجا ت بچه ا ش ناامید شد رفت . شیخ با دیدن این صحنه بسیار حیرت کرد و با خود گفت : یعنی عاطفه ی مو ش مادر تا همین اندازه بود ! شیخ د ر این افکار غوطه ور بودکه دید موش ما د ر در حالی که چیزی را به دندان گرفته است می آید ! آ ن چیز سکه ی طلا بود که موش مادر برای نجا ت فرزند ش آن را در مقابل شیخ گذاشت . شیخ متعجب شد و با خود گفت: این سکه ها به درد موش نمی خورد بهتر است صبر کنم ببینم موش مادر دیگر چه می کند ؟ این عمل موش چندین بار تکرار شد تا این که شیخ دید در آخرموش دستمال خالی سکه ها را با خود حمل می کند و با این کار به شیخ نشان داد که
دیگر سکه ندارد. شیخ بهایی ازاین عاطفه ومهرمادری حتی در حیوانات بسیار خرسندشد و سبد را از روی بچه موش بر داشت .